سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ای انس! بر شمار دوستان بیفزا، که آنان شفیع یکدیگرند . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]

نمایشنامه

 
 
دروازه سکون(شنبه 87 بهمن 5 ساعت 2:1 عصر )

                                      دروازه سکون

 

 

نویسنده : احسان درانی نژاد

 

دیدگاه :

( صحنه ای خالی بدون هیچ گونه دکور. نورهایی با رنگ های مختلف در جهت هایی متفاوت تابیده شده است .)

(مردی ملبس به لباسی بلند که تا پایین پا آمده در وسط سن نشسته و شش نفر سیاه پوش اطراف او استاده اند . با شروع  موزیک مرد ایستاده و شش سیاه پوش می نشینند . و با اتمام آهنگ شش سیاه پوش با سرعت از صحنه خارج می شوند . مرد هاج و واج به اطراف و به بدن خود نگاه می کند. برای چند دقیقه به دور صحنه سرگردان می چرخد . و با حرکات دست در هوا  چیز هایی را لمس می کند .)

صدای پشت صحنه(پرویز) : اِ . دست از سرم بردارید دیگه. چه قدر آخه به ما گیر می دید .

(مردی«پرویز» ملبس به لباسی بلند سیاه که تا پایین پا آمده به صورت آن که او را هل می دهند وارد صحنه می شود .)

صاحب صدای پشت صحنه(پرویز): این همه آدم این جاست . خوب برید به اونا گیر بدید دیگه .

 

برای خواندن بقیه متن روی لینک زیر کلیک کنید

 

www.ehsandorraninejad.blogfa.com

 

 

 



 
پین(یکشنبه 86 اسفند 26 ساعت 10:2 عصر )

               پین

(بازیگر دیوانه)

 

نویسنده : احسان درانی نژاد

بازیگران : چهار  مرد و یک زن

صحنه : کاملا خالی و بدون دکور و نور خاص

 

 

( مردی « مرد 1 » وارد صحنه می شود و به دنبال جسمی  می گردد که به نظر کوچک می رسد )

مرد 1 : آخه این چه وضعیه . من نمی دو.نم . واقعا نمی  دونم . چرا برای ساعت پین می ذارن ؟ اصلا چرا پین ساعت این قدر کوچکه؟ چرا بزرگ تر نمی ذارن . یعنی به عقلشون نمی رسه ساعت بدون پین بسازن ؟

 

( مرد 2 وارد می شود )

مرد 2 : حیف . حیف . حیف که ننم نذاشت . وگرنه منم الان می شدم بهروز . عشقمه  ( رو به مرد یک) تمام عکساشو دارم . صبح ناشتا می وامیسم جلو عکسش هی عقش می کنم هی حال می کنم . هی عقش می کنم هی حال می کنم . سیر که نگاش کردم اشتهام وامیشه . قد یه گاو می خورم ( صدای گاو در می آورد )

 

( مرد سه دست بر روی شکم وارد می شود )

مرد 3 : وای ...... وای خدا مُردم .این دیگه چه دردیه . نخواستم . ای خدا نخواستم . بچه نخواستم ( سکوت ترس در چهره ) وای ..... وای ..... فکر کنم وقتشه . می خواد دنیا بیاد . ای خدا می خواد دنیا بیاد . ( جیغ می کشد . )

 

 

برای دیدن بقیه روی لینک زیر کلیک کنید

 

www.ehsandorraninejad.blogfa.com

 



 
چشم چشم بی ابرو بدون دماغ بدون دهن بی گردو(یکشنبه 86 اسفند 26 ساعت 10:0 عصر )

                        چشم چشم بی ابرو بدون دماغ بدون دهن بی گردو

نوشته: احسان درانی نژاد

خلاصه داستان:کارگردانی قصد تمرین یک نمایش کوتاه دارد. سه بازیگر و یک منشی صحنه از بازیگران این نمایش می باشند. اما به دلیل مشکلاتی نمایش اجرا نمی شود.

 

                                    ایفاگران  

کارگردان:عصبی، منطقی، شیپور به دست

بازیگر 1:مردی بی خیال و کاملا آسوده خاطر

بازیگر2:مردی آسوده خیال و کمی ترسو

بازیگر 3: خانمی پر ادعا و کمی لوس

منشی صحنه: خانمی سبک عقل و بی صدا و در تمام طول نمایش پشت سر کارگردان راه می رود و با قلمی که بر دست دارد بر رو ی کاغذی که بر روی یک تکه فیبر قرار دارد چیز هایی نا معلوم می نویسد.  

 (بازیگران  1 و 2  در حالی که بر روی صندلی نشسته اند  بر روی سن هستند و بازیگر 3 وارد می شود)

بازیگر3:شش ماه بعد.

(کارگردان به همراه منشی صحنه با عصبانیت وارد صحنه می شود و منشی نیز مدام دنبال او راه می رود و چیزی نا معلوم و می نویسد.)

کارگردان: نه...نه...نه... این دیالوگ مربوط به این جا نیست . اشکال نداره اشکال نداره دوباره شروع می کنیم. خوب اضافی ها از سن خارج بشوند می خواهیم شروع کنیم.

 (به جز بازیگر های مرد همه از سن خارج می شوند و این صدا از پشت پرده به گوش می رسد)

 

 

برای دیدن بقیه روی لینک زیر کلیک کنید

 

 

www.ehsandorraninejad.blogfa.com

 



 
د یار نا کجا(شنبه 86 بهمن 27 ساعت 9:43 عصر )

    

 

                                                                       به نام خدا

                      نمایشنامه

                                   دیار ناکجا

تهیه و تنظیم برای: 

                         تئاتر

                 نویسنده:

                            احسان درانی نژاد

                               

                                 ایفا گران

1)داریوش)پسری 18 تا20 سالاه با شور و حال و شادابی جوانی .دارای تفکر مدرنیز غرب زده. با موهای ژولیده و لباس های غربی. خود رای و حرف نشنو.

2)پدر داریوش)انسانی بین سی پنج تا چهل ساله. جوان دوران انقلاب. دارای اعتقاد شدید به مذهب.ملی گرا و مفتخر به گذشته ی خود. سنت گرا

3)ساسان)غرب زده.بی توجه به عقاید دینی و مذهبی.دارای موهای ژولیده و دارای تیک عصبی در ناحیه چشم

4)نماد نفس شیطانی داریوش)موجودی پلید با نقشه های شوم. لباس و شلوار قرمز خونی با شنلی به رنگ قرمز خونی و گریم صورت و دستان به رنگ قرمز خونی. با خند های شیطانی.

5)غلام)انسانی است داشمنش .با لباس سفید و شلوار سیاه کفش پاشنه کشیده و کوت مشکی و کلاه دور گرد بر سر

6و7)نوچه های اول و دوم غلام)انسان های طمع کار و بی مخ که کورکورانه دستورات غلام رو اجرا می کنند.

8)نماد رستم) انسانی بلند قامت. لباس جنگ بر تن و شمشیر به دست

9)نماد آرش کمانگیر)انسانی قد بالن لباس رزم بر تن کمانی بر دست گرفته و تیر هایی به پشت

10)نماد کاوه آهنگر)انسانی چهار شانه پیشبند چرمی آهنگری بر گردن با پتکی در دست

 

صحنه اول)

(داریوش در اتاق خود پشت میز نشسته است و یک سی دی من بر روی میز او است که داریوش با آن ور می رود و هدفون آن در گوش داریوش قرار دارد. صدای آهنگ تندی « اما با صدای پایین» به گوش می رسد و داریوش با آهنگ حرکات ی تند نیز انجام می دهد. پدر داریوش وارد اتاق داریوش می شود و او را در این حالت می بیند و برای مدتی به او خیره می شو و افسوس می خورد. تا آنجایی که کنترل خود را از دست می دهد و طرف داریوش می رود و با خشونت می گوید)

 

 

 برای دیدن بقیه روی لینک زیر کلیک کنید

 

 www.ehsandorraninejad.blogfa.com

 







بازدیدهای امروز: 0  بازدید

بازدیدهای دیروز:0  بازدید

مجموع بازدیدها: 4010  بازدید


» ?پیوندهای روزانه «
» لوگوی دوستان من «
» اشتراک در خبرنامه «